رایانرایان، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه سن داره

رایان نفس مامان و باباش

18 ماهگی گلمون

رایان مامان و بابا 18 ماهگیت مبارک. عزیز دل مامان یه سال و نیمه شدی چراغ خونمون همه کس و کارمون.عمر من و بابات عاشقتیم با همه وجودمون  ایشالله همیشه سالم باشی و ما هر روز شاهد بزرگ شدنت و همه موفقیت هات  تو زندگی باشیم. رایان من از فردا 2 روز در هفته میری مهد پسرم.گذاشتم مهد چون میدیدم چقدر دوست داری با بچه ها بازی کنی و باهاشون بدو بدو کنی.و همینطور دلم میخواد هر روز کارهای جدیدتر و هنر های بهتری یاد بگیری.مهد هم نزدیک خونه است و 5 دقیقه ای میرسیم. پسرک قشنگم ماشالله اینقدر شیطون شدی که نگو دیگه هیچ جای خونه از دستت در امون نیست فکر کنم تا ایشالله شما بزرگ بشی ما مجبوربشیم  کل خونه ر...
14 مهر 1393

دوستهای جدید

رایان جونم چند روز پیش رفتیم خونه خاله فرزانه و رایان جون که باهاشون تو راه ایران پارسال آشن ا شدیم البته قبلا هم رفته بودیم ولی این دفعه دوست جدید پیدا کردیم. با هم تو یه پیجی که همه مامان ها و نی نی ها هستن دوست شدیم و فرار گذاشتیم خونه خاله فرزانه و همدیگه رو اونجا دیدیم.خاله نگار یه پسر ناز و مامانی داره اسمش نیکان. رایان خاله فرزانه 2 ما از تو بزرگتر و نیکان  3ماه کوچیکتره.کلی باهم بازی کردین البته سر اسباب بازی هم دعوا میکردین.بهمون خوش گذشت یکی از دوستهای خاله فرزانه اونجا بود و واسمون آش رشته درست کرده بود و خیلی خوشمزه بود ولی شما طبق معمول همیشه هیچی نخوردی.بعدش هم ...
2 مهر 1393

بوی مدرسه

سالهاست که روز اول مهر دلشوره عجیبی میگیرم یک نوع خوشحالی و یک نوع دلتنگی برای گذشته هایی که زود گذشت .این شعر تقدیم به همه مامانها وبچه مدرسه ای های دیروز ************************************** اولین روز دبستان بازگرد                   کودکی ها شاد و خندان باز گرد باز گرد ای خاطرات کودکی                بر سوار اسب های چوبکی خاطرات کودکی زیباترند                    یادگاران کهن مانا ترند درسهای سال اول ساده بود      ...
1 مهر 1393

17 ماهگی گل ما

قشنگ من 17 ماهگیت مبارک. رایان جونم 1 ماهه دیگه هم گذشت که کنارمونی و زندگیمون رو شیرین کردی .  روزی هزاران هزار بار ممنون خدای مهربونیم. عزیز دل مامان هر روز شیطون تر از روز قبل میشی و کار من سختتر.همش باید مراقبت باشم که خرابکاری نکنی و یه وقت خدای نکرده بلایی سر خودت نیار. چند بار رفتی بالای میز و تابلو رو انداختی پایین خدا رحم کرد رو سرت نیفتاد.تازگی ها هم یاد گرفتی و صندلی رو هول میدی زیر کانتر و میری بالاش. رایان مامان هم خیلی بد میخوابی هم بد میخوری.شبها زودتر از ساعت 1 و 2 نمیخوابی همه کاری هم کردم ولی بی فایده بوده.مشکلم هم اینجاست که خیلی گریه میکنی وفتی میخوام بخوابونمت. عشقم کلی...
14 شهريور 1393

16 ماهگی عشقم

عشق مامان 16 ماهگیت مبارک. پسر گلمون داری واسه خودت مرد میشی نفسم.ایشالله زنده باشم و شاهد بزرگ شدن و قد کشیدنت باشم عمر مامان. رایانم حسابی واسه خودت شیطونی میکنی و هیچی از دستت در امان نیست ما هم همه چی رو جمع کردیم تا خدای نکرده آسیبی نبینی.از همه چی میری بالا هر چیزی هم که از جلو دستت برداریم به هر وسیله ایی که شده خودت رو بهش میرسونی. دکمه های اسانسور هم که شدن اسباب بازی چون تا جایی که قدت برسه همه طبقات رو میزنی.یه بار هم زنگ خطر رو زدی عزیز دل مامان این ماه کلی وسیله سرگرمی واست خریدیم ولی اصلا سمتشون نمیری.واست مداد شمعی و کاغذ گرفتیم ولی یه ذره خط خطی میکنی دیگه بی خیالش میشی رایان...
14 مرداد 1393

برای پسرم

چقدر آرامم پسرکم که توهستی که کنارمی وهمیشه درقلب منی به معصومیت کودکانه ات قسم که بیشتر ازهرمادر دیگری عاشقت هستم دغدغه هرروزمن بودن توست نفس کشیدنت... ایستادنت... خندیدنت... راه رفتنت... لحظه به لحظه کنارم قد میکشی و بزرگ میشوی پسرکم عزیزم رایانم دستهای کوچکت رامیگیرم تا بلند شوی  راه بروی  وحال دیگرمیدوی... تمام لذت زندگیم همین است. میخواهم آغوشم مادرانه ترین آغوش دنیا باشد برای تو... میخواهم به تو یاد بدهم کلمه به کلمه عشق را زندگی را مادربودن شیرین است...آنقدرکه حتی فکرکردن به نوازش صورت پاک ومعصومت مرا میبرد تا اوج... سهم من ازدنیا پسر کوچکی ست ب...
7 مرداد 1393

15 ماهگی فندق ما

رایان نازنینم 15 ماهگیت مبارک. دلبند مامان 1 ماه دیگه بزرگ شدی و شیطون تر عزیزکم.هر روز که میگذره  من و بابات بیشتر از وجودت لذت میبریم نفسم.شیطونی هاتم روز به روز بیشتر و شیرین تر و صد البته بعصی هاش خطرناکتر داره میشه.هر جی رو زمین باشه میذاری دهنت ولی خوشبختانه تا بهت میگم بدش به من پرتش میکنی بیرون از دهنت یا با دست میدیش بهم.باید 6 دونگ حواسمون بهت باشه تا بلائی سر خودت نیاری. یاد گرفتی از صتدلی میز نهار خوری بری بالا وبشینی .میز تلویزیون هم از دستت در امان نیست فسقلی من.تازگی ها هم دوتا دستت رو میکنی تو گوش هات و وقتی صدات میزنیم میخندی. گل من امسال واسه اولین بار رفتیم آمریکا. نزدیکترین ...
14 تير 1393