رایانرایان، تا این لحظه: 11 سال و 22 روز سن داره

رایان نفس مامان و باباش

8 ماهگی عزیز دلمون

مگر میشود تـــــو باشی تـــو بخندی ، تــو دلبری کنــــی ، تــــو عاشقانه مرا نگاه کنی و من دیوانه وار عاشق تـــــــــو نباشم ! من با هر تبسمت هزاران بار متولد میشوم ، بی شک زیباترین چشم انداز زندگیم تندیس لبخند توست وقتـــی تو میخندی بی هــوا پرواز میکنم . دلبرکم 8 ماهگیت مبارک. رایان نفسم 8 ماهه که با من و بابا هستی و ما از وجودت هر ثانیه و هر لحظه لذت می بریم. گل من الان دیگه کامل و بدون کمک میشینی رو به عقب می خزی ولی نمی دونم چرا علاقه ایی به جلو رفتن نداری مثل فرفره هم دور خودت می چرخی و می خزی. تازه گیها هم بایداز زیر میز اینا جمعت کنم اگه دستت به چیزی نرسه با چرخیدن خودت رو بهش م...
15 آذر 1392

7 ماهگی گلم

سلام به قشنگ مامان ، سلام به یدونه مامان ... عسلکم 6 ماهگیتم تموم شد و قدمهای کوچیکتو تو 7 ماهگی گذاشتی ایشالله 700 ساله شی عشقم.مامان جان از خدا میخوام همیشه شاد باشی و سلامت و به همه ی آرزوهات برسی. این رو بدون که ما با نفس های تو زنده ایم و زندگی می کنیم.همیشه شاد باش و بخند و با صدای زیبایت آهنگ زندگیمان را تا سالیان سال طنین انداز کن.  واقعاً این دوران چقدر شیرین و زیباست.بعضی وقت ها یه کار جدید و گاهی هم پیشرفت های چشمگیر و خوشحال کننده.شاید چون اولین باریه که این لحظات رو تجربه می کنم برام اینقدر قشنگ و دوست داشتنیه اما همه ی این لذت ها رو تو به ما هدیه دادی. رایان جونم...
14 آبان 1392

پامپکین کوچولو

پامپکین کوچولو  سلام رایانم دیشب شب هالووین بود.تو این شب مردم لباسهای  جالب ترسناک می پوشن و قیافه هاشونم درست می کنن شبیه روح و اشباح و چیزای دیگه .کدو تنبل هم شبیه روح  ترسناک درست میکنن و یه شمع میذارن توش و میذارن در خونه. جیگر مامان ما هم یه لباس کدو تنبل خوشکل تن شما کردیم و رفتیم بیرون.البته هوا بارونی بود و نمی شد خیلی بیرون وایسیم .عزیز دل این اولین شب هالووین و اولین لباس بود واست قربونت برم.حسابی جیگری شده بودی واسه خودت.هر کسی نگات میکرد کلی قربون صدقه ات می رفت. راستی گل مامان وبابا امروز تولد بابا بود و امسال خیلی خوشحال بود چون تو جشن تولدش قند عسلش کنارش بود. این...
10 آبان 1392

نیم سالگیت مبارک عشقم

به لطف خدای بزرگ و مهربون پسر گلم 6 ماهه شد.رایان جونم 6 ماهه شدی همه کس من و بابات.تو این 6 ماه با نفست نفس کشیدیم با خنده ات خندیدیم و با گریه ات اشک ریختیم 6 ماه از اومدنت گذشته و حالا دیگه تو  شدی همه چیز ما تو این دنیا، حالا دیگه زندگی رو یه جورجدید می بینیم و نفسمون بسته به نفس تو شده عشقم .ایشالله که سالیان  سال صحیح وسالم باشی و همیشه بخندی. واکسن 6 ماهگیت رو هم زدیم و خوشبختانه اینبار هم اذیت نشدی وگریه هم نکردی.الان دیگه غذای کمکی رو هم کامل دارم بهت میدم و می خوری .امروز هم اولین بار سوپ بهت دادم خیلی خوشت اومد .کار جدیدتم اینه که کمی کوچولو میشینی ولی زودی میوفتی به پهلو . ...
15 مهر 1392

اولین سرما خوردگی

عشقم سرما خورده وای وای وای.گل پسری موقع برگشتن تو هواپیما خیلی بیقراری میکردی و همش گریه میکردی فکر کنم شروع سرما خوردگیت بود.1 روز بعد از اینکه رسیدیم همش عطسه میکردی الانم آبریزش داری و سرفه می کنی صداتم کمی عوض شده ولی خدا رو شکر تب نداری.فردا وقت دکتر داری .البته امروز کمی بهتر شدی ایشاللا که تا فردا خوب خوب میشی.قربونت برم من الهی که هیچ وقت مریض نشی و همیشه سالم باشی و بخندی واسمون ...
11 مهر 1392

اولین مسافرت رایان کوچولو

رایان گلم می خوام از اولین مسافرتی که رفتی بنویسم.من و تو وبابا بعد از 3 سال رفتیم ایران سفر طولانی بود واست ما همش نگران بودیم مریض بشی واسه همین همه توصیه های پزشکی رو از دکترت گرفتیمو راهی شدیم . برات درخواست بسینت کرده بودیم که راحت بخوابی تو راه .خوشبختانه اصلا" اذیت نشدی و به خیر و خوشی رسیدیم.همه از اومدنمون خوشحال بودن مخصوصا" از دیدن تو .اول رفتیم کرج خونه مامان خودم .2-3 روز اول اونجا بودیم وتو حسابی دل مامان بزرگ و بابا بزرگ و دایی رو  بردی کلی می خندیدی و بازی می کردی.بعدش رفتیم خونه مامان بابات این یکی مامان بزرگتم کلی ذوق کرد از دیدنت.راستی خاله بابا هم که از امریکا اومده بود اونحا بود و...
10 مهر 1392

5 ماهگی نفس ما

رایان قند عسلم 5 ماهگیت مبارک.گل پسرم داری اقا ئی میشی واسه خودت و روز به روز شیرین تر.من و بابات هر روز خدا رو بابت تو شکر می کنیم.نفسم دکتر که بردیمت واسه چکاپ گفت دیگه داری بزرگ میشی و باید غذای کمکی رو شروع کنیم منم الان 3 روزه دارم بهت فرنی میدم .اولش یه کوچولو دادم مزه مزه کردی و خوشت اومد چون دهنتو باز کردی واسه باقیش.الانم هر دفعه 2-3 قاشق چایی خوری میدم  همه رو می خوری عشقم.راستی داریم میریم ایران گلم که همه شما جیگرو ببینن.این اخرین پستیه که میذارم تا از ایران برگردیم.   اینم اولین عکس 5 ماهگیت     ...
12 شهريور 1392

اعلیحضرت همایونی

سلام شاهزاده من.چند وقت پیش یه عکس ازت گذاشتم تو فیس بوک. کلی همه قربون صدقه ات رفتن اخه خیلی ناز و بامزه است.به قول یکی از دوستام یه قلیون و چند تا خانوم خوشکل کم داری که بادت بزنن . اینم عکست اعلیحضرت همایونی   ...
6 شهريور 1392

پسر گلمون 4 ماهه شد

رایان گلم امروز 4 ماهت شد و دوباره واکسن زدی و عین سری قبل سر سوزن دوم گریه کردی.پسر قشنگم نمی دونم چرا بی اشتها شدی و عین قبلا" خوب شیر نمی خوری البته وزن گیریت نرماله.ورنت الان7.190 گرمه وقدت 68 سانت.جیگرم دکتر گفت پسرتون جزوه بچه های قد بلنده ماشاللا قربون قدت برم الهی.البته تو قد بلندی به بابابت رفتی اخه اونم ماشاللا  قدش بلنده.دکتر گفت مقطعیه باید وایسم هر وقت احساس گرسنگی کردی بهن شیر بدم.ولی من نگرانم که خوب وزن نگیری خدا کنه اشتهات برگرده دوباره . راستی شناسنامه و پاسپورت ایرانیتم گرفتیم و ایشاللا 1 ماه دیگه میریم ایران تا همه قند عسلمونو ببینن اخه همه بیصبرانه منتظر دیدن روی ماهتن گل پسرم ...
14 مرداد 1392