رایانرایان، تا این لحظه: 11 سال و 17 روز سن داره

رایان نفس مامان و باباش

تولد مامان رایان

رایانم امروز تولد خودم بود.تولدی که هزاران هزار بار شیرین تر از هر سال بود و دلیلش هم وجود نازنین و گرما بخش تو بود عزیزکم.من و تو متولد بهاریم فصل سرسبزی و تازه شدن و متولد اولین ماه بهار و اولین ماه سال  با 1 هفته اختلاف نفس مامان. بابا هم مثل هر سال شرمندم کرد و کیک و هدیه برام گرفت.ایشالله که خدا جفتتون رو برام حفظ کنه. ...
8 فروردين 1393

اینم یه شعر برای نی نی های فروردینی

ماه تولد تو کدوم ماه قشنگه؟........لباسی که طبیعت تنش کرده چه رنگه؟ اتل متل بنفشه گل اومد و گل اومد .........تو اومدی به دنیا لاله وسنبل اومد لاله سرخ وحشی بنفشه های زیبا...........برای دیدن تو صف کشیدن تو صحرا وقتی که اومدی تو گلها شکوفا شدن .........برای دیدن تو بنفشه ها پا شدن دامن صحرا پر از سبزه وامید بود.............خوش پا وقدم بودی تا اومدی عید بود تو داشتی می اومدی همه شنیده بودن...با شادی وبا خنده هفت سینو چیده بودن سبزه وگل اوردن اینه واب گذاشتن........میون سفره هاشون نقل وگلاب گذاشتن پیچیده بود هر کجا عطر خوش گل یاس.....میرقصیدن رو شاخه شکوفه های گیلاس تو اومدی به دنیا چه ماه دلنشینی....
4 فروردين 1393

اولین سال نو و هفت سین

    یا مقلب، قلب ما در دست توست یا محول، حال ما سر مست توست کن تو تدبیری که در لیل و نهار حال قلب ما شود همچو بهار نوروزتان مبارك   رایان عزیزم سال نو مبارک .پسرکم امسال اولین عیدت بود و برای بار اول نشستی پای سفره هفت سین .ایشالله که 120 سال بشینی پای سفره. بابا امروز نرفت سر کار به خاطر عید.موقع سال تحویل پای سفره با مامان بزرگ و عمو علی و خاله نسیم تو اینترنت بودیم و با هم سال رو تحویل کردیم بعدش هم زنگ زدیم به مامان بزرگ و بابا بزرگ و داییت .سبزی پلو و ماهی عید هم خوردیم شما هم نوش جان کردی. راستی یکی دیگه از مرواریدهای خوشگلت داره درمیاد و داره اذیتت م...
1 فروردين 1393

روز یکی شدنمان

همسر خوبم با وجود پر مهرت و نگاه گرمت دنیایی از پاکی و صفا برایم به ارمغان آوردی خوب من برای توصیف مهربانی‌هایت واژه‌ها یاری نمی‌دهند چرا که تو خود قاموس مهربانی هستی و من خوشحالم که سالی دیگر بر عمر زندگی مشترکمان افزوده شد. رایان عزیزم امروز سالگرد ازدواج من و بابا بود .12 سال پیش  قسم خوردیم که با هم باشیم در خوشی و ناخوشی و در غم و شادی هم شریک باشیم. امسال من و بابا شادیمون چند برابر شد چون تو جون دلمون هم کنارمون بودی.شام هم رفتیم بیرون و شما هم حسابی دلی از عزا دراوردی و هرچی دلت خواست خوردی.نوش جونت عسلم این هم کیکی که بابا خریده بود ...
23 اسفند 1392

11 ماهگی پسرک شیطون ما

رایان مامان با تاخیر 11 ماهگیت مبارک. قندکم همش در حال بالا رفتن از سر و کول مامان هستی تو طول روز و اصلا مهلت نوشتن نمیدی بهم.پسرکم هیچ جا از دستت در امان نیست یخچال جا کفشی و کابینت.تا در یخچال باز میشه هر جا باشی خودت رو میرسونی بهش و هر چی که زورت برسه میریزی بیرون.در جا کفشی و کابینت رو هم که خودت باز میکنی.تو کابینت فعلا گیر دادی به روغن و همش درش میاری و پرتش میکنی یه گوشه. نفس من از چیزای چرخشی مثل پنکه سقفی خیلی خوشت میاد جوری که تو هر فروشگاهی که باشه کلی صدای ذوق کردن از خودت درمیاری . رایانم همچنان دستت رو میگیری به همه جا راه میری و هنوز میترسی دستت رو ول کنی تا من وبابا هم میخواهیم ولت...
21 اسفند 1392

اولین ولنتاین

رایان مامان امروز روز ولنتاین بود روز عشاق, عشق مامان . همه امروز واسه عشقاشون گل،شکلات و بعضی هام کادو میخرن.بابا هم زحمت کشیده بود مثل هر سال واسه مامان شکلات و چیزای دیگه خریده بود دستش درد نکنه.کلی مامان رو خوشحال کرد قربون جفتتون برم عشقهای دلم و خونه من .همه گرمی زندگی من از وجود شما دوتاست. راستی عزیزکم امروز یاد گرفتی که از تخت ما بیایی بالا.بابا پستونکت رو گداشت رو تخت تو هم به هوای اون اومدی بالا.قربونت برم که هر روز با یه کار جدید ذوق زدمون میکنی.       ...
25 بهمن 1392

10 ماهگی گل من و باباش

رایانم نفس من و بابات، باورم نمیشه 10 ماهه که عطر وجودت تو لحظه لحظه زندگیمون جاریه. پارسال این موقع واقعا فکرشو نمیکردیم فقط یکسال بعد انقدر زندگیمون با حضورت تغییر کنه.فکرشو نمیکردیم میشه تا این حد عاشق باشیم و خودمونو یادمون بره. نه اصلااااااا فکرشو نمیکردیم... 10 ماهگیت مبارک عشقم همه کسم. رایان مامان اینفدر کارهای شیرین شیرین میکنی که نمیدونم از کدومش بنویسم.الان دیگه راحت دستت رو میگیری به همه چی و بلند میشی بعدشم خیلی راحت و بدو بدو راه میری.به همه جا هم سرک میکشی .به ایینه که میرسی ذوق میکنی و میخواهی خودت رو بخوری تو ایینه.به هر چیز دیگه ای که میرسی از رو میز پرتش میکنی رو زمین .خرابکاری هم...
14 بهمن 1392

9 ماهگی تاج سر مامان و باباش

  رایانم 9 ماهگیت مبارک عشقم این ماه هم مثل ماه های قبل شیرین و لذت بخش بود و شاید هم شیـــــــــــــــــــــرین تر   زندگی کردن و عشق ورزیدن با احساس زیبای مادرانه و دلسوزی های پدرانه چه شیرین و لذت بخش این لحظه ها رو سپری می کنیم حتی سختی هاش هم شیرین و دلچسبه. عزیز دل این روزها حسابی ما رو سرگرم خودت میکنی.همش دوست داری سر پا وایسی و راه بری تا دستت به چیزی میرسه سعی میکنی بگیریش و بلند شی.بعدشم به کمکش راه بری.حسابی خطرناک شدی و نمیشه یه لحظه ازت غافل بشیم .روی مبل و تخت خودمون که باشی سریع عقب عقب میایی پایین و کلی هم ذوق میکنی که موفق شدی.,تا رو زمینم میشینی سریع خودت رو م...
18 دی 1392

اولین سال نو و کریسمس رایان

رایان گلم امروز اولین روز سال 2014 بود و امسال اولین کریسمس تو فندق مامان. می خواستیم ببریمت با سانتا عکس بگیری ولی چون از شکل و شمایل اونجوری با اون ریش میترسی ما هم گذاشتیم ایشالله سال دیگه ولی خودمون ازت عکس گرفتیم جیگر.ایشالله که امسال سال خوب و پر از سلامتی باشه برات قندک مامان و بابا.                 ...
11 دی 1392